شهید حسین محمودی؛ چهرهای خندان، دلی بیقرار و نگاهی که به آسمان دوخته شده بود.
در دل روزهای پرآشوب و میان غرش موشکها و آوارها، چهرهای روشن چون سپیدهدم طلوع کرد؛ حسین محمودی، جوانی از دیار غیرت و مقاومت، دلفان. جوانی با لبخندی آرام، چنان که گویی از سرنوشت خویش باخبر است. لبخندش نه از غفلت، که از آگاهی است؛ از بصیرتی ژرف که تنها مردان راه خدا دارند.
در عکسی که از او مانده، نوری نهفته است؛ نوری از جنس آن روزهای پرافتخار دفاع مقدس. گویی او نه در قرن بیستویکم، که در جبهههای فکه و شلمچه ایستاده، با همان آرامش و همان ایمان، با همان نگاه به افقهای روشن شهادت.
این تصویر، یک قاب معمولی نیست؛ روایت یک حماسه است. روایتی از دل نسلی که هنوز هم وقتی ظلم را میبیند، بیدرنگ برخاسته و به استقبال خطر میرود.
شهید محمودی، از خطهای آمد که مردانش بوی غیرت میدهند. دلفان، امروز قامت راست کرده و به آسمان چشم دوخته؛ چون یکی از فرزندانش به سوی ستارگان پر کشیده است.
و چه زیباست آن لبخند آخر... لبخندی که گویی به ما میگوید: «من زندهام، در قلب سرزمینم، در فریادهای آزادی، در هر کودک فلسطینی که از زیر آوار جان دوباره میگیرد.»
سلام بر حسین محمودی، شهید سربلند مقاومت.
یادش، جاودانهتر از همه عکسها؛ راهش، روشنتر از همه جادهها